پیچک...

من شاخه پیچکی بودم که به تو اویخته شده بودم و بدون تو زندگی برایم دشوار بود اما دریغ از تو و من نمیدانستم که پیچک یعنی اویختن.من با تمام وجود تو خو گرفته بودم که تو رهایم کردی.

(سارا)

......

تو  میگویی به من تکیه کن .چگونه به تو تکیه کنم وقتی که با من از عشق میگویی نگاهت به دیگری است؟؟

این بار این منم که از سنگم. فریاد میزنم:میخواهی بروی؟؟ به سلامت در را هم ببند...(سارا).

)

سو ءتفاهم نشه...

درود بر دوستان گلم

نوشته های من بر حسب دلتنگی و زخم خوردگیو و چه میدونم خیانتو اینا نیست من برا اونایی که زخم خوردن مینویسم و هیچ اعتقادی به عشقای الکی امروزه ندارم که تا هرکیو میبینن میان میگن :وای امروز عاشق شدم.عشق حقیقی عشق خداست سعی کنیم  او عشق بورزیم.

ممنونم که نوشته هامو میخونید

دوستون دارم.

سالهاست....

تنها خیابان ماند و نظاره کرد که من چگونه بدون تو گریه کردم.هنوز هم باورم نمیشود که تنهایم گذاشتی هنوز هم با شنیدن نام تو  سیل چشمانم جاری میشود تمام هستی من تو بودی که ان را خودت از من گرفتی. سالهاست که تو رفتی و سالهاست که من در بهت جای خالی تو هستم.یاد چشمانت مرا تا مرز جنون میکشاند...

(سارا)

قاصدک...

قاصدک غم دارم،غم اوارگی و دربدری

غم تنهایی و خونین جگری

قاصدک وای به من،همه از خویش مرا میرانند

همه دیوانه و دیوانه ترم میخوانند

قاصدک غم دارم،غم به سنگینی عالم دارم

قاصدک مادر من غم هاست

مهد و گهواره من ماتم هاست

قاصدک در یابم،روحح من طوفانی است

اسمان نگهم بارانی است

قاصدک حال گریستن دارم

میگریزم به جهانی که به من ناپیداست

شاید ان نیز فقط یک رویاست